آسیب‏شناسی ‏تربیت‏دینی ‏جوانان

مقصود از تربیت دینى چیست؟ ‏

 

مخاطب‏شناسی در گفت‏وگوی دینی با جوانان، نکته‏ای است‏‎ ‎که نمی‏توان ‏آن را نادیده گرفت. بی‏تردید، در دهه‏های اخیر، بخش جدی‌ای از‏‎ ‎ناکارآمدی‏ها در حوزه‏ی تبلیغ و تعمیق تفکر دینی، از کم‏توجهی بدان ‏سرچمشه یافته‎ ‎است‎. ‎

برگزاری سخنرانی و پرسش و پاسخ جناب آقای دکتر گلزاری در «کانون ‏گفتمان‎ ‎دینی» (مدرسه‏ی فیضیه قم) به انگیزه‏ی یافتن چشم‏اندازهایی ‏در این زمینه بوده است‎. ‎ضمن سپاس از ایشان و برگزار کنندگان نشست، ‏خلاصه‏ای از سخنان ایراد شده را در چند نوشتار تقدیمتان می‌گردد که در  ‏قسمت اول آن دین گرایی در ایران و در قسمت دوم، نقض در مخاطب ‏شناسی را از نظرتان گذراندیم، و اکنون قسمت سوم را ملاحظه‎ ‎می‏کنید.‏‎ ‎

 

مقصود از تربیت دینى چیست؟ ‏

آیا تربیت دینى این است که ما در کلاس براى‎ ‎شاگردان‏مان، ادیان را ‏آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؟‎ ‎یا این ‏که بگوییم یهودیت آن طورى است و...؟ یا این که باید دین را به آن‏ها‎ ‎بباورانیم و به یک معنا، التزام عملی به دین و دستورات و احکام آن را در ‏ذهن و فکر‎ ‎آن‏ها به صورتى جا بیندازیم که آن‏ها دین دار بشوند؟ اگر ‏معناى دوم مقصود است، آیا‎ ‎آموزش دین در کلاس‏ها به وسیله‏ى دبیران ‏بینش دینى و یا مبلغان دینى که به وسیله‏ى‎ ‎منابر، دین را آموزش ‏مى‏دهند، سبب ایجاد التزام عملى به دین و دین دار کردن مردم‎ ‎مى‏شود ‏و اساسا آیا این کار با آموزش دین سازگار است و نتیجه مى‏دهد؟

ایمان باید در سه حوزه‏ى: شناختی، عاطفى و عملی، اثرهاى خود را ‏بگذارد تا جمع‎ ‎این‏ها را ایمان بنامیم؛ یعنى ایمان باید هم مؤلفه‏ى فکرى ـ ‏اعتقادى داشته باشد و‎ ‎هم باید عاطفى و احساسى باشد و هم باید ‏عملى و رفتارى باشد. ما فردى را متدین‎ ‎مى‏دانیم که این‏ها را با هم ‏داشته باشد. هر کدام از آن‏ها ضعیف باشد، مشکل داریم‎. ‎اگر کسى در ‏حوزه‏ى شناختی ضعیف باشد، شاید بتوان به آن حوزه‏هاى دیگر نفاق ‏گفت. اگر‎ ‎در حوزه‏ى عملی، مشکل داشته باشد، شاید بگوییم فسق و ‏گناه. این حالت، یعنى شناخت،‎ ‎عاطفه و رفتار یا به تعبیر زیباى روایت ‏‏(الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و‎ ‎العمل بالارکان) شناختى است و ‏مى‏تواند همراه با مسایل عاطفى و زبان و عمل‎ ‎باشد‎.‎

اخیرا اولین همایش بین المللى روان‏شناسى و دین در تهران برگزار شد ‏که نزدیک سى‎ ‎ـ چهل نفر استاد خارجى دعوت شده بودند. شاید نزدیک ‏‏150 مقاله و سخنرانى در مورد نقش‏‎ ‎بدن در سلامت روان و علوم تجربى ‏بود. در اجتماعات زیادى که دانش‏مندان مسیحى و‎ ‎مسلمان کشورهاى ‏اسلامى بودند، دانشگاهیان دانشگاه ما، پرسش‏نامه‏اى دادند و تحقیق‎ ‎کردند، دیدند که دین‏داران، سلامت روان و طول عمر بیش‏ترى دارند. ما ‏دین را مختص به‎ ‎یک رابطه‏ى ویژه میان خدا در یک زمان‏هاى مخصوص ‏نمى‏دانیم‎.‎

ما باید الگوهاى عملى داشته باشیم؛ یعنى این کسى که ‏حرف مى‏زند، باید‎ ‎ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت مى‏کند و چقدر ‏گرفتار است؟ زمینه‏هاى عاطفى را باید‎ ‎ایجاد کنیم‎.‎

دین زندگی ما را تامین مى‏کند. ما این را باور داریم و باید این باور را به‎ ‎فرزندان و جوانان‏مان منتقل کنیم که با دین‏دارى واقعی، استعدادهاى ما ‏شکوفا‎ ‎مى‏شود. با دین دارى مى‏توانیم در روابط خانوادگی، بهتر تفاهم و ‏سازگارى داشته‎ ‎باشیم. اگر دین دار خوبى باشیم، در دنیا هم به ما ‏خیلى خوش مى‏گذرد. بنده بارها در‎ ‎صحبت‏هایم به پسران و دختران جوان ‏گفته‏ام که در اصول کافی، در یکى از مناظره‏هایى‎ ‎که منسوب به امام ‏رضا علیه‏السلام با یکى از دهریون است، در بحث قیامت که آن شخص‎ ‎منکر است، امام رضا علیه‏السلام مى‏فرماید: اگر قیامتى نباشد ـ که ‏هست ـ من چه ضررى‎ ‎مى‏کنم؟ این استدلالِ یک آدم دین دار است؛ یعنی ‏دنیایِ منِ دین دار، از دنیاى تو‎ ‎چیزى کم ندارد. بنده همیشه گفته‏ام که ‏این جمله‏ی زیبای امام رضا علیه‏السلام باید‎ ‎چراغ روشن راه ما باشد. با ‏فردى که دین ندارد یا دین را قبول ندارد، باید طورى‎ ‎زندگى کنیم که در ‏تربیت، سلامت، هنر و در برخورد با فرزندان و همسران‏مان موفق‎ ‎باشیم ‏تا به او بگوییم: ببین شما دین را قبول ندارید، اما من دارم، در حالی که ‏من‎ ‎در هیچ زمینه‏اى از تو کم‏تر نیستم، بلکه بالاتر هم هستم‎.‎

مشکل ما در تبلیغ دین ـ هم در کشورهاى اسلامى و هم در میان مردم ‏متدین ـ این‎ ‎بوده است که این گونه که امام رضا علیه‏السلام برخورد کرده ‏است، برخورد نکرده‏ایم‎. ‎ما به جوانان‏مان یک دنیاى درست و سالم، آباد و ‏شادى را در سایه‏ى دین نشان‎ ‎نداده‏ایم. ما به طور فردى و اجتماعى و ‏سیاسى و حکومتی، عامل نبوده‏ایم؛ البته بنده‎ ‎هنوز هم معتقدم که این ‏قضیه قابل استدلال است‎. ‎

این روزها گاهى حمله‏هایى به شیوه‏ى تربیت فرزندان روحانیت مى‏شود. ‏بنده معتقدم‎ ‎مى‏توان این را با یک کار تحقیقى پاسخ داد. با سخنرانى و ‏عصبانیت نمى‏توان پاسخ‏گو‎ ‎بود. زبان امروز، زبان علوم تجربى و تحقیقاتِ ‏میدانى و پژوهشى است. مسیحى‏ها‎ ‎کارهایى را برای خود کرده‏اند، مثلاً ‏آمده‏اند آمار متوفیان یک شهرى را مثل قم‎ ‎گرفته‏اند، بعد گفته‏اند طول عمر ‏روحانیون در این شهر زیادتر بوده است. خانواده‏هاى‎ ‎برادران روحانى ما که ‏با آن‏ها ارتباط داریم، هنوز که هنوز است الحمدللّه‏ بسیار‏‎ ‎سالم‏تر از بقیه ‏هستند. بنده در دانشگاه مى‏بینم که بسیارى از دانشجویان که پدرشان‎ ‎روحانى است، بسیار سالم‏تر از بچه‏هایی هستند که پدرشان روحانى ‏نیست‎. ‎

یکی از کارهایى که خود من به عنوان یک دانشگاهى دنبال آن بودم و ‏اجمالاً هم‎ ‎انجام داده‏ام این بود که نظریه‏اى داشتم که بچه‏هاى روحانی، ‏از نظر بهداشت روانى و‎ ‎اخلاقی، سالم‏تر از بچه‏هاى غیر روحانى هستند. ‏این یک نظریه است. به نظرم رسید که‎ ‎این کار را از اوّل امسال مى‏توانم ‏انجام دهم. در مدرسه‏اى که بچه‏هاى شما بودند،‎ ‎پرسش‏نامه‏اى را به ‏بچه‏های دبیرستانى یا راهنمایى دادیم. در آن پرسش‏نامه از جمله‎ ‎چیزهایى که از آن‏ها خواسته بودیم، شغل پدر، سن و... بود، حتّى ‏گزینه‏اى داشتیم که‎ ‎پدر شما روحانى یا غیر روحانی است؟ پرسش ‏نامه‏هاى ما، بهداشت و سلامت روان را‎ ‎مى‏سنجد. علمى و بسیار قوی ‏است. در این پرسش‏نامه‏ها، دو گروه روحانى و غیر روحانى‎ ‎را تفکیک ‏فرزندان کرده‏ایم. بنده معتقدم فرزندان روحانى از نظر سلامت روان و ‏اخلاق،‎ ‎خیلى سالم‏تر از غیر روحانی هستند، البته ممکن است اگر از ‏فرزندان روحانى پرسش کنیم‎ ‎که چقدر از شغل بابای خود راضى هستید، ‏اعلام نارضایتى بکنند و دوست نداشته باشند که‎ ‎مثل پدرشان روحانی ‏شوند، همان‏طور که معلوم نیست که فرزند من هم دلش بخواهد‎ ‎روان‏شناس شود‎.‎

سخن بنده این بود که دین واقعا سلامت روان مى‏دهد. اخلاق، زندگى را ‏تامین‎ ‎مى‏کند؛ چنانچه امام رضا علیه‏السلام فرمود: اگر تو قیامت را قبول ‏نداشته باشی، من‎ ‎چیزى از تو کم‏تر ندارم؛ ولى اگر قیامت درست باشد ـ ‏که هست ـ آن وقت تو چه مى‏کنی؟‎ ‎من با اعتقاد به آن طرف(قیامت)، یک ‏آدمِ موفق در دنیا هستم. این بهتر است یا آن که‎ ‎ناموفق باشى و آن ‏طرف را هم از دست بدهی؟ بنده خیلى روى این نکته تاکید مى‏کنم که‎ ‎ما باید طورى اسلام را تبیین کنیم که زندگى این دنیا نیز در هر سنى ‏تامین شود‎. ‎

ایمان باید در سه حوزه‏ى: شناختی، عاطفى و عملی، اثرهاى خود را ‏بگذارد تا جمع‎ ‎این‏ها را ایمان بنامیم؛ یعنى ایمان باید هم مؤلفه‏ى فکرى ـ ‏اعتقادى داشته باشد و‎ ‎هم باید عاطفى و احساسى باشد و هم باید ‏عملى و رفتارى باشد.

بنده زمانى در کانادا بودم. در یک کتاب فروشى بسیار معتبرى که براى ‏مسیحى‏ها‎ ‎بود، شاید حدود هزار جلد از کتاب‏هاى آن انتشارات، مربوط به ‏روان‏شناسى و تربیتى با‎ ‎دیدگاه مسیحیت. بنده چون رشته‏ام این است، ‏این کتاب‏ها را نگاه مى‏کردم ببینم چقدر‎ ‎کاربردى است. یکى از این ‏کتاب‏ها را خریدم به نام‎ happy marriange‎؛ یعنی ازدواج‎ ‎شاد. یک ‏کشیش با سوادِ مسیحی، 400 صفحه کتاب نوشته است که بحث آن، ‏مسائل زناشویى و‎ ‎جنسی است و در مورد همسران جوان بحث مى‏کرد. ‏بنده معتقد نیستم که کتاب‏هاى آموزشی‎ ‎جنسى قبل ازدواج داده شود، ‏بلکه‎ ‎این کار در تمدن الحادى غرب صورت گرفته است. آموزش‎ ‎سکس‎ ‎‎(sex Education) ‎براى مجردها درست نیست. ایشان در مقدمه‏ى کتاب ‏مى‏گوید: این‎ ‎کتاب حاصل تجربه‏ى هجده ساله‏ى من در آموزش به زنان و ‏شوهرهاى جوان مسیحى است. در‎ ‎این کتاب پرسش‏نامه‏هاى علمى و ‏حرف‏هاى کاربردى و فیزیولوژی زیادى وجود دارد‎. ‎نویسنده‏ى این کتاب جزو ‏روحانیون درجه‏ى یک و با سواد کلیسا است. روان‏شناسى هم بلد‎ ‎است. ‏در آن کتاب نوشته است که من در کلاس‏هایم نزدیک ده تا سیزده هزار نفر ‏را حضورا‎ ‎و رو در رو جواب داده‏ام و مشکل‏شان را حل کرده‏ام. مسایل ‏زناشویى را با‎ ‎کاربردى‏ترین روش و کلى‏گویى و با عفیف‏ترین قلم توضیح ‏داده است. در جا به جاى این‎ ‎کتاب، آیه و روایت مسیحیان آمده است. یک ‏جمله‏ى کاربردى مى‏گوید و رو به روى آن‎ ‎پرانتز باز مى‏کند که این در انجیل ‏متى باب چندم است. در پایان کتاب نیز 150 پرسش‏‎ ‎جنسى را پاسخ ‏داده است؛ عین فتوا، ولى کاربردى است. وقتى آدمی آن را مى‏خواند،‎ ‎مى‏بیند که چقدر این کتاب مورد نیاز جوان‏ها و حتّى میان‏سالان جامعه‏ی ‏ما است و‎ ‎این که این کتاب چه اندازه کاربردى و دینى و علمى است‏‎. ‎

مسیحیان مجله‏هاى زیادى درباره‏ى درمان افسردگى از دیدگاه مسیحیت ‏دارند. آنها‎ ‎کلى‏گویی نکرده‏اند که توکل به خدا و توسل به حضرت معصومه ‏علیها‏السلام داشته باش،‎ ‎بلکه تکنیک داده است. تکنیک‏هایى که آنها ‏ارایه کرده‏اند، تکنیک دینى است. این ضعف‎ ‎شدیدی است که ما در اسلام ‏داریم. منابعى که ما در اسلام داریم، اصلاً مسیحیت ندارد‎. ‎با این حال، ‏آنان دست و پا مى‏زنند تا همه‏ى چیزهاى کاربردى را از همان‏ها که دارند‎ ‎در بیاورند و تا اندازه‏اى هم موفق شدند‎. ‎

دوم این که ما باید الگوهاى عملى داشته باشیم؛ یعنى این کسى که ‏حرف مى‏زند، باید‎ ‎ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت مى‏کند و چقدر ‏گرفتار است؟ زمینه‏هاى عاطفى را باید‎ ‎ایجاد کنیم‎.‎

آیا تربیت دینى این است که ما در کلاس براى‎ ‎شاگردان‏مان، ادیان را ‏آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؟‎ ‎یا این ‏که بگوییم یهودیت آن طورى است و...؟ یا این که باید دین را به آن‏ها‎ ‎بباورانیم و به یک معنا، التزام عملی به دین و دستورات و احکام آن را در ‏ذهن و فکر‎ ‎آن‏ها به صورتى جا بیندازیم که آن‏ها دین دار بشوند؟

نکته‏ی پایانى هم این که دو دهه‏ى پیش در دنیا، کتاب معروف و پر سرو ‏صدایى منتشر‎ ‎شد به نام «مدرسه زدایى جامعه». کتاب از فردى به نام ‏ایوان ایلیچ است. وى صاحب نظر‏‎ ‎بزرگی در زمینه‏ى آموزش و پرورش بوده ‏و به یازده زبان زنده‏ى دنیا مسلط بوده است‎. ‎پیام ایوان ایلیچ این بود که ‏مدرسه نهادى است که انسان را تربیت نمى‏کند. مدرسه‎ ‎اجزا و ‏ویژگى‏هایی دارد که نه تنها انسان را تربیت نمى‏کند، بلکه خراب هم ‏مى‏کند‎. ‎در آن کتاب، دلایل زیادى مى‏آورد. یکى از آن دلایل، این است که ‏در مدرسه، همه چیز‎ ‎اجبارى است و تربیت با اجبار نمى‏سازد. فرزند من ‏باید در روز دوشنبه ساعت یازده، سر‎ ‎کلاس معلمى قرار بگیرد که دینى ‏بخواند. شاید فرزند من از این معلم خوشش نیاید‎. ‎همه‏ى اجزاى مدرسه ‏اجبار است. ساعت و معلم آن مشخص است. باید این کتاب حتما تا فلان‎ ‎جا خوانده شود و امتحان گرفته شود. مقایسه و ارزش‏یابى مى‏شود و ‏نمره داده مى‏شود‎. ‎به همین دلیل، فشار و اجبار و تقلب و ناراحتى به ‏وجود مى‏آورد. در آن زمان گفتند که‎ ‎حرف‏هاى ایلیچ درست است، ولى ‏گزینه‏ى دیگرى نداریم؛ حتّى یک مقدارى هم مسئولان‎ ‎یونسکو او را ‏بایکوت کردند. نظام مدرسه نمى‏تواند انسان تربیت کند. با این مجموعه،‎ ‎بنده نمى‏توانم در مدرسه تربیت دینى بکنم. در مدرسه، به درس دینى ‏همان‏گونه‎ ‎مى‏نگرند که به فیزیک و شیمی مى‏نگرند. در فیزیک تقلب ‏مى‏کنند، در دینى هم تقلب‎ ‎مى‏کنند. تازه فیزیک زندگى او را تامین ‏مى‏کند، ولى دینى خیر. در درس فیزیک، براى‎ ‎فرزند خود، معلم خصوصى ‏مى‏گیرند، ولى براى درس دینى چنین کارى نمى‏کنند‎.‎